تو که نیستی
گهگاهی به بالکن اتاق همسایه سرک میکشم
میزی چیده است با دو فنجان خالی چای
نگاهش خسته اما رؤیایی در چشمانش پیداست
امشب سکوت تلخش را با فریاد نام دلبرش شکست
میگفت سالهاست سمفونی مردگان میخواند
و یک چای دو نفره ناب با طعم شیرین لبان نگارش را منتظر است
بغضم شکست برای حالش که شبیه هوای این روزهای من است...
برچسب : نویسنده : hassanazarm بازدید : 64